بحث امروز راجع به رذيله ی
«غفلت» است. آن رذيلهاي كه ضدّ توجّه و تفكّر است. از نظر اخلاق، هر چه «توجّه و
تفكّر» عالي و بالاست و موجب تعاليِ انسان است، «غفلت» رذيلهاي است بسيار پست كه
انسان را به سقوط ميكشاند؛ و به قول قرآن شريف، انسان را تا سرحدّ حيوان، بلكه
پستتر تنزّل ميدهد:
(وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ
كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ
اَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ اذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها اوُلئكَ
كالأنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ)[1]
افرادي كه غفلت بر دلشان
حكمفرماست چشم دارند اما نميبينند؛ گوش دارند اما نميشنوند؛ دل دارند اما نميفهمند؛
و اينها حيوانند، از حيوان هم پستترند؛ و اگر درباره ی غفلت جز اين آيه ی شريفه
چيزي نداشتيم، بس بود تا بگوئيم كه صفت غفلت، صفت مذمومي است.
در آيه ی ديگر ميفرمايد: غفلت
دل را مُهر ميكند؛ چشم و گوش را مهر ميكند:
(اُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللهُ
عَلي قُلُوبِهِمْ و سَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ و اوُلئِكَ هُمُ الْغافِلوُنَ)[2]
افرادي كه غفلت دارند دل ندارند؛
دلشان قفل شده است. دلي كه بفهمد، گوشي كه حقّ را بشنود و چشمي كه حقّ را ببيند
ندارند، و بالاخره مُهرِ غفلت اينها را تا سرحدّ حيوانيت رسانده است.
صفت غفلت
بر عكس صفت توجّه، انسان را به سقوط ميكشاند. نميگذارد دنيا داشته باشد؛ نميگذارد
آخرت داشته باشد. اين غفلت ـ نظير توجّه و تفكّر ـ مراتب دارد. ما فعلاً كار به آن
نداريم. صحبت امروز راجع به غفلت است به اعتبار متعلّق آن نه مراتب آن.
پي نوشت
ها: